Thursday, June 5, 2008

یک قصه هست قصه ی یک کوزه گر

با کوزه ی شکسته می نمود دهن رو تر

یک قصه هست ،قصه یک دشت پهن

که داره می شه ویران، به دور از چشم تهمتن

یک قصه هست ،قصه ی یک چاه نفت

بشکه بشکه دود شد و گازش هم رفت

یک قصه هست ، قصه ی ایران ما

کشور رو آب برده و ما رو کما

دزدی بسه ،چشمه ی کشور خشکید

جواب نسل بعد هم باید بدید

باید بگید ، به دست ما شده وطن ویران

باید بگید : روی نقشه بوده قبلاَ اینجا ایران

مشکل ما ، مشکل چاه نفته

نفتی که ندیدمش فقط رفته

مشکل ما ، مشکل سفره ی گاز

گازی که آخوند کرده برای اون سفرش رو باز

مشکل ما ، مشکل فقر فرهنگ

از جد خود عقب موندیم دو هزارو پانصد فرسنگ

آمار قتل ، آمار فقر و فحشا

کمبود نون و گاز و پودر رخشا

آمار ظلم ، آمار گشت ارشاد

می خوان که غم بیاد و سر کوب بشه شاد

آمار کُک ،آمار کِرک و گرد

جوانها مون میمیرن یک مرگ سرد

روز و شب دم میزنیم ما از فرهنگ

فرهنگ امروز ما، شده فقط مایۀ ننگ

روز و شب دم میزنیم از آزادی، دمکراسی

مثل یک بچه میشیم راضی با یک اسباب بازی

روز و شب دم میزنیم از اتحاد

سال به سال نمی کنیم از هم یک یاد

به فکر تغییر بودیم یا که پیشرفت ؟

بدون تصمیم گیری یک روزدیدیم شاه هم در رفت

به فکر تغییر بودیم ، تغییر چی بود ؟

اصلاحات فله ای با یک سری خاتمچی بود ؟

به فکر ایران پاک آزاد و شاد

، به فکر ایرانی که هر ایرانی دلش میخواد

روزم رو شب می کنم ،شبم رو روز

هم با سرما سر میکنم ،هم من با سوز

اُمیدم پایان خواب ، سرکوب جهل و فقره

امیدم برگشتن امیدیه کز دست رفته

هومن -14 بهمن 1386